چگونه در جهان آثار فاخر، Baby calm down  ترند میشود؟

ایجاد گرایش در مردمان هر اجتماعی به آثار ارزشمند و فاخر از آرمان های مسئولین فرهنگی هر جامعه ایست. این چیزیست که اغلب نتیجه ارتقاء سلیقه مردمان آن سرزمین فرض میشود، آنچه مهم است بدانیم این است که سلیقه فرهنگی و هنری در جوامع نه یک امر فردی صرف، بلکه پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی است که در بستر تاریخی و در تعامل با نهادهای تولید و توزیع فرهنگ شکل می‌گیرد. عرضه‌ی آثار فرهنگی ـ اعم از ادبیات، موسیقی، تئاتر، سینما و هنرهای تجسمی ـ نه تنها بازتاب‌دهنده‌ی وضعیت اجتماعی و ارزش‌های غالب است، بلکه خود عاملی تعیین‌کننده در جهت‌دهی به ذائقه و ارزش‌گذاری زیبایی‌شناسانه افراد محسوب می‌شود. این متن با بهره‌گیری از رویکرد جامعه‌شناسی فرهنگی به بررسی چگونگی شکل‌گیری و تغییر سلیقه هنری جامعه از رهگذر عرضه‌ی آثار فرهنگی می‌پردازد و نشان می‌دهد که فرایندهای نهادی (نهادهای آموزشی، رسانه‌ها، بازار هنر) و عوامل قدرت (سرمایه فرهنگی، سرمایه نمادین و سیاست‌های فرهنگی) در این زمینه چه نقشی دارند.

ایجاد گرایش در مردمان هر اجتماعی به آثار ارزشمند و فاخر از آرمان های مسئولین فرهنگی هر جامعه ایست. این چیزیست که اغلب نتیجه ارتقاء سلیقه مردمان آن سرزمین فرض میشود، آنچه مهم است بدانیم این است که سلیقه فرهنگی و هنری در جوامع نه یک امر فردی صرف، بلکه پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی است که در بستر تاریخی و در تعامل با نهادهای تولید و توزیع فرهنگ شکل می‌گیرد. عرضه‌ی آثار فرهنگی ـ اعم از ادبیات، موسیقی، تئاتر، سینما و هنرهای تجسمی ـ نه تنها بازتاب‌دهنده‌ی وضعیت اجتماعی و ارزش‌های غالب است، بلکه خود عاملی تعیین‌کننده در جهت‌دهی به ذائقه و ارزش‌گذاری زیبایی‌شناسانه افراد محسوب می‌شود. این متن با بهره‌گیری از رویکرد جامعه‌شناسی فرهنگی به بررسی چگونگی شکل‌گیری و تغییر سلیقه هنری جامعه از رهگذر عرضه‌ی آثار فرهنگی می‌پردازد و نشان می‌دهد که فرایندهای نهادی (نهادهای آموزشی، رسانه‌ها، بازار هنر) و عوامل قدرت (سرمایه فرهنگی، سرمایه نمادین و سیاست‌های فرهنگی) در این زمینه چه نقشی دارند.

مقدمه

درک ما از «سلیقه» در عرصه فرهنگی فراتر از انتخاب‌های فردی است. هر جامعه مجموعه‌ای از چارچوب‌های ارزش‌گذارانه و زیبایی‌شناسانه دارد که به افراد امکان می‌دهد تا آثار فرهنگی را درک، مقایسه و داوری کنند. مدتها این سوال مطرح بوده که چگونه عرضه‌ی آثار فرهنگی به ابزاری برای هدایت و شکل‌دهی به سلیقه فرهنگی جامعه بدل می‌شود.

بودریو معتقد است سلیقه، بازتابی از موقعیت اجتماعی است و آثار فرهنگی با توجه به طبقه‌ی مصرف‌کننده‌شان ارزش‌گذاری می‌شوند. عرضه‌ی آثار فرهنگی در حقیقت توزیع سرمایه فرهنگی در میان طبقات مختلف است. در جوامع مدرن، صنعت فرهنگ از طریق رسانه‌های جمعی و تولید انبوه آثار هنری استانداردشده، به همسان‌سازی ذائقه‌ها کمک می‌کند. به این ترتیب، عرضه گسترده یک نوع خاص از اثر فرهنگی می‌تواند ذائقه عمومی را به سوی همان گونه خاص هدایت کند. هابرماس معتقد است عرضه آثار فرهنگی در بستر حوزه عمومی نه تنها مصرف هنری را جهت می‌دهد، بلکه امکانی برای گفت‌وگوی انتقادی و شکل‌گیری عقلانیت جمعی در انتخاب‌ها فراهم می‌سازد. در این میان نقش نهادهای فرهنگی که می توانند سفارش دهنده آثار فرهنگی و عرضه کننده آنها باشند بسیار اهمیت دارد. موزه‌ها، گالری‌ها، سالن‌های سینما و تئاتر، و رسانه‌های رسمی با انتخاب نوع خاصی از آثار برای نمایش یا پخش، به جامعه پیام می‌دهند که چه چیزی «هنر ارزشمند» محسوب می‌شود. این گزینش‌گری نهادی به مرور زمان معیاری برای قضاوت زیبایی‌شناسانه ایجاد می‌کند. سیاست گذاری های فرهنگی نیز در این میدان نقش ایفا می کنند، سیاست‌های حمایتی دولت‌ها، مانند یارانه‌های فرهنگی، حذفیات فرمی و محتوایی یا تشویق به تولید خاص، مسیر عرضه‌ی آثار فرهنگی را شکل می‌دهند. برای مثال، بارها با چنین ادعایی روبرو بوده ایم که حمایت از موسیقی سنتی می‌تواند ذائقه عمومی را به سمت ارزش‌گذاری مجدد آن سوق دهد.

بجز موارد فوق بازار عرضه محصولات فرهنگی و هنری و سرمایه گذاری در حوزه اقتصاد فرهنگی نیز تاثیر گذارند، وقتی مجموعه‌داران و بازار هنر روی سبک یا ژانری خاص سرمایه‌گذاری می‌کنند، عملاً ارزش نمادین آن سبک را افزایش می‌دهند و به این ترتیب جامعه می تواند به سمت پذیرش و تحسین آن هدایت  شود.

آنچه بیان شد فرآیند تئوری بود که مبتنی بر منطق و عقل و یافته های اجتماعی بیان میشود. اما این همه ماجرا نیست. در دنیای امروز هر از گاهی پدیده هایی فرهنگی بوجود می آید که به نظر میرسد نظام فوق را بهم میریزند، گرایش به محصولات سخیف که نه از منظر زیبایی شناسی و نه از منظر محتوایی حرفی برای گفتن ندارند آنهم در جوامعی که تصور میشود هم از آموزش بهره مند بوده و هم دسترسی به محصولات غنی و باکیفیت به وفور وجود داشته است خود می تواند جای پرسشی جدید باز کند. اینکه در چنین شرایطی چگونه است که در کشوری مانند فرانسه، علیرغم دسترسی و عرضه آثار بزرگان موسیقی، و قطعاتی که به لحاظ علم موسیقی بهره مند از یکتایی و ارزش فراوان و از منظر زیبایی شناسی حیرت انگیز و از دیدگاه معنوی لایق کرنش و ستایش هستند، قطعه ای مانند baby calm down  اثر رما، از ترندهای روز جوانان میشود؟ اثری که تنها داشته اش ملودی نسبتا خلاقانه است که در جوار خلاقیت های بیشمار آثار متنوع فاخر موسیقایی هیچ نیز محسوب نمیشود. در کنسرت ژوئن 2025 فرانسه، محتوای این قطعه که بیش از هر چیز شبیه به فحاشی است توسط بیست هزار نفر یکصدا و با لذت خوانده میشود، بیست هزار نفر یکصدا حروف بی معنایی چون او او او او، لو لو لو لو، هو هو هو هو را به تقلید از خواننده نیجریایی فریاد میزنند و قطعا هیچکدام به این فکر نمی کنند که مرتبه و ارزش این قاب در فرهنگ و تمدن انسانی کجا خواهد بود.

درک آنکه چه اتفاقی در عرصه فرهنگی می افتد که با چنین پدیده هایی روبرو میشویم می تواند به تحلیل بهتر تاثیر اقدامات فرهنگی و در نتیجه تصمیم گیری بهتر و موثر تر برای سرمایه گذاری های فرهنگی کمک نماید. اینکه بدانیم علیرغم معرفی آثار ارزشمند و ماندگار در سطح رسانه ها چگونه میشود که ذائقه عمومی (به‌ویژه نسل جوان) به سمت آثار سطحی و پرفروش متمایل می‌شود، بسیار مهم است زیرا نتایج آن می تواند به بسترهای دیگر فرهنگی و حوزه های دیگر نیز تسری پیدا کند و موجب درک بهتر اتفاقی شود که این روزها در همه جوامع جاری است و به یقین گریبان کشور ما را هم گرفته است.

به نظر میرسد آنچه در محتوای فوق و در حین بررسی زنجیره تاثیرات رسانه های عمومی و بازار محصولات فرهنگی و مراکز فرهنگی ارائه شد، حلقه ای کم دارد و آن شبکه های اجتماعی است. شبکه‌های اجتماعی ، به‌ویژه در عصر دیجیتال، به صورت گسترده آثار را در معرض مخاطب قرار می‌دهند و الگوریتم‌های پلتفرم‌ها نیز با پیشنهاد محتواهای متنوع در واقع بخشی از ذائقه‌سازی عمومی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند.

۱. منطق صنعت فرهنگ و الگوریتم‌ها

آدورنو و هورکهایمر اشاره می‌کنند که صنعت فرهنگ با تکرار، استانداردسازی و عرضه انبوه، مخاطب را به سمت مصرف آسان‌فهم‌ترین شکل‌های هنر می‌کشاند. چه بخواهیم و چه نخواهیم امروزه این نقش را الگوریتم‌های اینستاگرام، یوتیوب و پلتفرم‌های مشابه ایفا می‌کنند: آنچه بیشترین واکنش سریع (لایک، بازدید، کامنت) بگیرد بیشتر نمایش داده می‌شود، نه الزاماً آنچه از نظر هنری عمیق‌تر و ارزشمند تر است. بنابراین آنچه بیشتر در معرض بینایی و شنوایی کاربران چنین بسترهایی قرار می گیرد، آن چیزیست که بیشترین واکنش سریع (و نه واکنش کارشناسانه و نه واکنش نقادانه و نه حتی واکنش عاقلانه) را دریافت نموده است. یعنی آنچه در اثر هیجان واکنش دریافت نموده است، بنابراین بر خلاف آنچه تصور می کنیم آموزه های رسانه ای در برابر آموزه های پر تعداد و تکرار شونده پلتفرم های اینچنینی چندان متعدد و قوی محسوب نمیشوند. آنچه امروزه با آن طرفیم نشان می دهد شهروندان جوامع مدرن یا رو به مدرن بیش از هر چیز اوقاتشان را در پلتفرم های مذکور می گذرانند و ذات این پلتفرم ها نیز بر حذف تدریجی محتواهای عمیق است زیرا بصورت منطقی چنین محتواهایی کمتر هیجانات را بر انگیخته می کنند و در نتیجه واکنش کمتر دریافت می کنند.

علاوه بر این، شبکه‌های اجتماعی ریتمی بسیار سریع از مصرف فرهنگی را تحمیل کرده‌اند. آثار کوتاه، جذاب و قابل اشتراک‌گذاری در چند ثانیه می‌تواند توجه را جلب کند، درحالی‌که آثار بزرگ و عمیق نیاز به تمرکز و زمان دارند. به تعبیر بوردیو، میدان هنر در حال جابه‌جایی است: ارزش‌گذاری بر اساس «ماندگاری» جای خود را به «توجه لحظه‌ای» داده است. پلتفرم های گفته شده فرم و محتوا را بر اساس زندگی سریع تنظیم می کنند که به همان میزان سطحی و غالبا نامرغوب هستند. عادت دادن ذهن و مغز به رویت آثار سطحی خود به مرور از درک آثار با ارزش می کاهد و کاربر را وارد دور باطلی می کند که درمان و سپس جبرانش سالها و بلکه نسل ها زمان می طلبد. اصلاح این روند نیاز به آموزش و توجه دادن مخاطبان نسبت به تاثیرات و ثمرات مخرب چنین رفتاری دارد که این روزها به شدت مغفول واقع شده است.

۲. دسترسی به سرمایه فرهنگی

درک آثار پیچیده‌تر نیازمند سرمایه فرهنگی است؛ آموزش شنیداری و دیداری، پیش‌زمینه تاریخی، یا حتی عادت خانوادگی. جوانی که در این فضا پرورش نیافته، به‌طور طبیعی جذب اثری می‌شود که ساده، فاقد عمق و بی‌واسطه است. بنابراین انتظار میرود جوامعی که کمتر در معرض آموزش های دیداری و شنیداری درست قرار دارند، امکان کمتری برای تشخیص اثر خوب از اثر بد داشته باشند و بیشتر به سمت آثار سخیف و بی محتوا و صرفا هیجان برانگیز قدم بردارند. این کافیست تا به اهمیت لزوم آموزش در این زمینه از دوران کودکی پی ببریم، آنچه امروز در مدارس اگر نگوییم وجود ندارد میتوان گفت که به ندرت یافت میشود. زمانیکه این آموزه ها وجود داشته باشند میتوان امیدوارم بود که تب همه گیری مصرف محصولات فرهنگی بی کیفیت که کاهش بیابد، مخاطب باز جوید روزگار وصل خویش، که اگر چنین آموزه هایی نیز نباشد طوفان چنان آثاری آنچنان مخاطب را با خود می برد که امکان بازگشتی برایش تصور نمیشود.

۳. امری به نام هویت

جوانان از طریق انتخاب سبد محصولات فرهنگی مصرفی شان نه تنها سلیقه، بلکه هویت نسلی خود را بیان می‌کنند. گاهی روی آوردن به آثار سطحی نوعی فاصله‌گیری از «نسل والدین» یا «هنر رسمی» است. این انتخاب بیش از آنکه ناشی از زیبایی‌شناسی ناب باشد، نوعی کنش اجتماعی و نمادین است. البته در این خصوص نمی توان به راحتی نظر داد و به آسانی قضاوت نمود که آیا روی آوری به کدام نمونه ها نشانه ابراز هویت متفاوت است و کدام ها نیست، این مورد فقط از آن جهت گفته شد که به عنوان یک احتمال، باید در تحلیل ها مد نظر قرار گیرد تا خطای کمتری متوجه برنامه ریزی ها و تصمیم گیری های فرهنگی باشد.

نتیجه‌گیری

عرضه آثار فرهنگی را نمی‌توان صرفاً به مثابه انتقال یک محصول دید، بلکه نوعی مداخله اجتماعی در میدان فرهنگ است. این فرایند، هم بازتاب‌دهنده‌ی ساختارهای قدرت و هم شکل‌دهنده به آن‌هاست. از یک‌سو، عرضه آثار می‌تواند به بازتولید هژمونی فرهنگی کمک کند (همسان‌سازی سلیقه‌ها در صنعت فرهنگ) و از سوی دیگر، می‌تواند زمینه‌ی مقاومت و نوآوری فراهم آورد (ظهور ژانرهای آلترناتیو از رهگذر انتشار مستقل). سلیقه هنری و فرهنگی جامعه بی شک پدیده‌ای پویا و اجتماعی است که در تعامل میان تولیدکنندگان، نهادهای عرضه، و مصرف‌کنندگان شکل می‌گیرد. عرضه‌ی آثار فرهنگی، از طریق گزینش‌گری نهادی، سیاست‌های فرهنگی، رسانه‌ها و بازار هنر، نقشی اساسی در جهت‌دهی به این ذائقه دارد. بنابراین، هرگونه سیاست‌گذاری فرهنگی یا فعالیت هنری که در پی تغییر یا ارتقای سلیقه عمومی باشد، ناگزیر باید به این شبکه پیچیده توجه کند، اما در کنار آن و همزمان با آن لازم است متولیان فرهنگی و برنامه ریزان از میزان تاثیر بسترهای مراجعه مخاطبان که بر پایه سرعت و هیجان ایجاد شده اند غافل نشوند. این بستر ها اگرچه بسیار جوان تر از رسانه های رسمی و شناخته شده تر هستند اما به دلیل نوع کارایی و تمایلات نسل جوان محل رجوع ایشان قرار گرفته اند و بخش اعظم ساعات ایشان را به خود اختصاص می دهند و همین امر تاثیر بخشهای زیرساختی مانند آموزش، تعالیم خاص، انعکاسات رسانه ای و غیره را می تواند به شکل محسوسی کمرنگ کند. در این شرایط یا باید با برنامه ریزی و بازطراحی فرآیندها و تولیدات، اعتبار و جذابیت رسانه های زیرساختی را مجددا احیا نمود و یا بر تعدد ابزار های تاثیر گذار افزود.

منابع

  • Bourdieu, P. (1984). Distinction: A Social Critique of the Judgement of Taste. Harvard University Press.
  • Adorno, T. & Horkheimer, M. (1993). Dialectic of Enlightenment. Verso.
  • Habermas, J. (1989). The Structural Transformation of the Public Sphere. MIT Press.
  • Griswold, W. (2012). Cultures and Societies in a Changing World. Sage Publications.
  • Storey, J. (2018). Cultural Theory and Popular Culture: An Introduction. Routledge.
  • Afrique Sur 7. (2025, 29 juin). Mode Afrobeat à Paris : Rema met le feu à l’Accor Arena. Récupéré de : https://www.afrique-sur7.fr/mode-afrobeat-a-paris-rema-met-le-feu-a-laccor-arena
  • Africa Top Success. (2025, 30 juin). Rema enflamme l’Accor Arena de Paris lors d’un show époustouflant. Récupéré de : https://www.africatopsuccess.com/rema-enflamme-laccor-arena-de-paris-lors-dun-show-epoustouflant
  • Inter Concerts. (2025). Rema – HEIS World Tour 2025, Paris (Accor Arena). Récupéré de : https://interconcerts.fr/2025-rema
کد خبر 25083

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 15 =